حامیان ولایت __ خادمین امت آخرین مطالب
آرشیو وبلاگ صفحات وبلاگ
نویسندگان شنبه 92 دی 14 :: 9:29 صبح :: نویسنده : حاج آقا محمد رضا رنجبر
کد خبر : 1332520641806505507 تاریخ : شنبه 14 دی 1392 8:27 روزنامه خندان تو نیکی می کن و در دجله انداز طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند میزنند و آنها که روزنامه میخوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند. کیهان:بخاری (گفت و شنود) گفت: شبکه تلویزیونی بی بی سی در گزارش سال گذشته میلادی آورده است؛ سال 2013 برای اوباما سالی سخت و همراه با ناکامی و شکست بود. گفت: در این گزارش آمده است که پروژه های داخلی اوباما با شکست روبرو شده و سیاست های خارجی او مخصوصا در منطقه خاورمیانه ناکام مانده است. سیاست روز: تو نیکی می کن و در دجله انداز جراید: بابک زنجانی برای پرداخت هزینه درمان دانش آموزان شین آباد اعلام آمادگی کرد. فرمانده ناجا: «اسکانیا» بعد از یک نوع خودرو که اسم آن را نمی آورم، میزان تلفات جاده ای اش، دو برابر است. جمله زیر از کیست و در کجا مطرح شده است؟ کاسبان تحریم تهران امروز: وای من یا وای تو!؟ مدتی گم شد صدایت در پس سیمای تو رفت،سیمای تو را پنهان کند آوای تو بیشتر سیمای زیبایت ولی بر دل نشست در کشاکش بین آوای تو و سیمای تو گفته بودی چپ نخواهی زد ولیکن می زنی! ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو چشم ما روشن!چه شد؟صد روز هم از دست رفت روشنایی بخش چشم کیست خاک پای تو آن چه اسکندر طلب کرد و ندادش روزگار در لباس آبرو شد قصه ی حالای ما!! گر چه خورشید فلک چشم و چراغ عالم است قدر فانوسی نباشد در فروغ رای تو آب حیوانت ز منقار بلاغت می چکد زین سبب شکر نمی ریزد کسی در چای تو با رسوم شرع و حکمت با هزاران اختلاف باز هم صد مرحبا بر همت والای تو ! چپ نباید می زدی اما به هر علّت زدی من نخواهم گفت هرگز ،کاش بودم جای تو! انتهایش را نمی دانم چه خواهد شد ولی رأی مردم در حقیقت بود بر مبنای تو از پس امروز فردایی اگر باشد که هست آن زمان فرقی ندارد وای من یا وای تو روز ما شب نیست اما کمتر از آن نیز نیست بی خبر هم نیستیم از قصه ی شب های تو عرض شِکوه در حریم حضرتت محتاج نیست چون موّجه می کند امروز را فردای تو ! نیست غیر از های و هویی در هیاهوی جهان گاه دلخوش می شود هوی کسی با های تو آسیاب دور گردون پنج روزی بیش نیست نیست بازار سیاست گندم کالای تو مشکل از «من»بود قبل از ما شدن،آیا نبود!؟ پس مواظب باش بوی «من» نگیرد «ما»ی تو بو بگیرد می شود آغاز این بو از الف می رود با پای «من»تا انتهای یای تو یَک قومی دِرِم که بُنگاییه. یادُم میه ای یَرِگه ایقذَر پول دَرمیاوُرد که هَمِّشه تو بِیتَرین خِنه ها زندگی مِکِردُ مَقبولترین ماشینا رِ سِوار مِرفتُ گیرون ترین لباسایِ بَرِش مِکِرد. عیالُمَم هَمِّشه ایرِ مِزد تو کِلّه یِ مویُ مُگُفتِگ یَرِگه بیبین ای چِقذَر پولدارِ یُ بِرِیِ عیالِش چی چیزا مِخِره. تا ایکه دیروز هَمی یَرِگه رِ تو خیابون دیدُم که داشت با یَک چَرخ لَخّه ای لِنگَک مِزدُ مِرفت. گفتُم تو که هَمِّشه تو پول غُطّه مُخوردی، حالا چیکار رِفته که اَندِزه یَک ماشین گیریفتنَم پول نِدِری؟ گفتِگ بِرِیکه الان یَک چَنماهی مِره که بازار خِنه یُ زِمین خوابیده یُ هَم یَک مامِله یَم نَتِنِستُم بُکُنُمُ چارقُرونَم پول گیرُم نَیمَده. ایه که هَمَّش از جیب خوردُمُ الانَم دِگه هیچّه اَزو پولا که لوکّه کِرده بودُم نَمُنده. حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم چیکار مِرفت اگِر ای بازارِ زِمینُ خِنه هَمِّشه هَمیجور کساد مُموند تا هَم خِنه هایُ اجاره خِنه ها آرزون مِرفت، هَمَم ایقذَر بُنگا که تو شهر تارتُ پارتَن هَمَّشا جَم مِرفتُ بِجاشا نونواییُ بقّالی واز مِرفت. شرق: روشنفکر خوب روشنفکر مرده هم نیست امروزه پز روشنفکری، ژست ضدروشنفکری است. قبلا نشریات روشنفکری ما روشنفکری بود الان نشریات ضدروشنفکری ما روشنفکری است یا نشریات روشنفکری ضدروشنفکری درست معلوم نیست. روشنفکرها قبلا چپ بودند الان چپ ها معلوم نیست ضدچپ هستند یا راست عجیب. زمان قدیم مد بود روشنفکرها را می گرفتند الان مد شده روشنفکرها را نگیرند، چنان نشریات روشنفکری یا ضدروشنفکری یا نشریات راست عجیب یا نشریات ضدچپ (ما نمی دانیم) به روشنفکران گیر دادند که گیر افتادند و خوددرگیری پیدا کردند البته قبلا روشنفکران را می گرفتند، الان آدم نمی فهمد آدم را گرفتند و سر کار گذاشتند یا راست راستی دارند جریان روشنفکری را با «وایتکس» می وایتکسند. قدیم می گفتند «شما دیگه ما را نزن، خدا زده.» الان روشنفکران می گویند «جناب، شما به ما گیر نده، مجلات به ما گیر دادند.» قدیم چیزهای زنجیره ای بود الان نثرهای زنجیره ای. ما اول فکر می کردیم نزدیکی به کانون قدرت دلیل دوری از کانون روشنفکری است. منتها دلاوران برای اینکه هم به قدرت نزدیک باشند هم بتوانند پز روشنفکری بدهند، فاصله کانونی شان را عوض کردند تا کانونشان بیفتد روی هم. الان هم قضیه را طوری تئوریزه کرده اند که وقتی دور قدرت می چرخند انگار دارند حرکت روشنفکری می زنند. به طرف گفتند آرزویت چیست؟ گفت پایتخت ایران بشود شیراز تا ما هم بشویم بچه تهران. حالا حکایت فاصله کانونی دلاوران است. «محدب» هستند اما «مقعر» نشان می دهند. در حال حاضر، دلاوران یا روشنفکر هستند یا راننده تاکسی. یعنی به یک همانی عجیبی رسیده ایم. راستش فرقی هم ندارد. چون ما همان چیزی را که توی تاکسی می شنویم، فرداش توی نشریات روشنفکری یا ضدروشنفکری (ما نمی دانیم) می خوانیم. ولی انصاف نیست بگوییم اصولا تحلیل های تاکسی و مترویی، جاندارتر از تحلیل نشریات مترویی و ترمینالی است. موضوع مطلب : تو نیکی می کن و در دجله انداز پیوندها لوگو آمار وبلاگ
|
||